گلاب گیرنده. آنکه گلاب تهیه کند: و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به گلابگر شود
گلاب گیرنده. آنکه گلاب تهیه کند: و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به گلابگر شود
عمل لگام گیر. گرفتن لگام اسب به قصد پیاده کردن راکب آن تعظیم را: چون زمین میهمان پذیری کرد و آسمان را لگام گیری کرد. نظامی. حیرتش چون خطرپذیری کرد رحمت آمد لگام گیری کرد. نظامی. دل در اندرز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن. نظامی
عمل لگام گیر. گرفتن لگام اسب به قصد پیاده کردن راکب آن تعظیم را: چون زمین میهمان پذیری کرد و آسمان را لگام گیری کرد. نظامی. حیرتش چون خطرپذیری کرد رحمت آمد لگام گیری کرد. نظامی. دل در اندرز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن. نظامی
عمل گرفتن گل چراغ. عمل گرفتن فتیلۀ چراغ. گرفتن سوختۀ چراغ به گل گیر، کم کردن گلهای درختی برای بهتر و درشت تر شدن بقیۀ میوۀ آن. گرفتن مقداری از گل درختی تامیوۀ آن بزرگتر و شادابتر شود. (یادداشت مؤلف)
عمل گرفتن گل چراغ. عمل گرفتن فتیلۀ چراغ. گرفتن سوختۀ چراغ به گل گیر، کم کردن گلهای درختی برای بهتر و درشت تر شدن بقیۀ میوۀ آن. گرفتن مقداری از گل درختی تامیوۀ آن بزرگتر و شادابتر شود. (یادداشت مؤلف)