جدول جو
جدول جو

معنی گلاب گیری - جستجوی لغت در جدول جو

گلاب گیری(گُ)
عمل گلاب گرفتن. رجوع به گلاب کشیدن و گلاب گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
گلاب گیری
عمل و شغل گلاب گیر
تصویری از گلاب گیری
تصویر گلاب گیری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلاب گیر
تصویر گلاب گیر
کسی که پیشه اش گرفتن گلاب از گل می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب گیری
تصویر قالب گیری
شغل و عمل قالب گیر، ریختن ماده ای در قالب، اندازه و شکل چیزی را با قالب معلوم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ پَ / پِ / چَپْ پَ / پِ زَ)
گلاب گیرنده. آنکه گلاب تهیه کند: و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به گلابگر شود
لغت نامه دهخدا
(لُ / لِ)
عمل لگام گیر. گرفتن لگام اسب به قصد پیاده کردن راکب آن تعظیم را:
چون زمین میهمان پذیری کرد
و آسمان را لگام گیری کرد.
نظامی.
حیرتش چون خطرپذیری کرد
رحمت آمد لگام گیری کرد.
نظامی.
دل در اندرز و جان پذیری کن
یک زمانش لگام گیری کن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تاب گرفتن:
همان بیکران از جهان ایزد است
کزو تاب گیری بدانش بد است،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
رجوع به گه گیری شود
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
عمل گرفتن گل چراغ. عمل گرفتن فتیلۀ چراغ. گرفتن سوختۀ چراغ به گل گیر، کم کردن گلهای درختی برای بهتر و درشت تر شدن بقیۀ میوۀ آن. گرفتن مقداری از گل درختی تامیوۀ آن بزرگتر و شادابتر شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آنکه گلاب استخراج کند کسی که گلاب تهیه کند: و مثال بر آمدن و باز فرود آمدن این بخار ها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است
فرهنگ لغت هوشیار
یتک گیری کرپ گیری عمل و شغل قالب گیر ریختن ماده ای در قالب تا بشکل منظور در آید، اندازه و شکل جسمی را به وسیله قالب معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگام گیری
تصویر لگام گیری
عمل لگام گیر
فرهنگ لغت هوشیار
قالب تراشی، قالب ریزی، قالب ریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد